عنوان: آیا می دانید چرا 2540 سال پیش پادشاه ایران زبان و گوش این کرد را برید و مجسمه او را ساخت؟
امپراتوری #ماد# 700 سال قبل از میلاد توسط دیاکو کبیر تأسیس شد، اما او و فراوارتیس پسرش توسط آشوریان کشتە شدند، دولت ماد تا زمان پادشاهی برادرزاده اش کیخسرو به اوج خود رسید، او آشوریان را در سال 612 ق.م سرنگون کرد، بدین ترتیب کردها صاحب بزرگترین امپراتوری روی زمین شدند، ده ها قوم مختلف از تاجیکستان تا آنکارا امروزی تحت حکومت او قرار گرفتند.
پس از مرگ کیخسرو، قدرت به دست پسرش آستیاگ افتاد که به رفاه روی آورد و با مردم و مقامات خود سختگیر بود.فرمانده لشکر مادها هارپاک نام داشت.او با شاه رابطه بدی داشت.پادشاه پسرش را تکه تکه کرد و به پدرش داد. هارپاک، فرمانده سپاه ماد، می خواست از پادشاه خود انتقام بگیرد.در آن زمان پارسیان تحت فرمانروایی مادها بودند یکی از شاهزادگان آنها به نام کوروش علیه پادشاه ماد قیام کرد. هارپاک از این فرصت استفاده کرد و با او موافقت کرد که به پادشاه ماد خیانت کند.پارسیان به رهبری کوروش در سال 550 قبل از میلاد در آکباتانا (همدان) به مادها حمله کردند، هارپاک به ارتش خود دستور داد که جنگ نکنند و تسلیم شوند و پایتخت مادها اشغال شد،پارسیان امپراتوری ماد را سرنگون کردند و از آن روز به بعد صاحب امپراتوری شدند و ما برده بودیم.
آستیاگ پادشاه ماد دستگیر شد وقتی هارپاک را زندانی دید جمله معروف خود را به او گفت:
(تو احمق ترین آدم روی زمین هستی، چون می توانستی مرا از سلطنت برکنی و خودت را پادشاه قومت کنی، نه اینکه بیگانه ای را برای همیشه به بردگی مردمت بیاوری، در حالی که آنها برده ما بودند.)
کردهای ماد پس از 29 سال متوجه شدند که چه بر سر آنها آمده و با خود چه کرده اند، آنها سعی کردند قیام کنند و دوباره قدرت را بدست آورند،مردی به نام فراوارتیس ادعا کرد که از نوادگان سزار است و سعی کرد دوباره پادشاه مادها شود، اما داریوش پادشاه ایران لشکری برای دستگیری او فرستاد.
اکنون در کوه بستون عکس او را به تحقیر در برابر پادشاه ایرانی می گذارند و نوشته اند:این همان فراوارتیس است که او به دروغ گفته بود که پادشاه ماد و نوه سزار است).
از زبان داریوش نیز نوشته شده است:لشکری فرستادم تا او را دستگیر کنند،او را محاصره کردند و دستگیر کردند، نزد من فرستادند، بینی و گوش و زبانش را بریدم،یکی از چشمانش را بیرون آوردم و با دستان بسته در قصرم آویزانش کردم،او و دوستانش را در همدان تجلیل کردم.[1]