$جنگ چالدران 01$
جنگ چالدران، نخستین نبرد ایران (در زمان صفویان) با عثمانی بود که در نزدیکی شهرستان چالدران در شمال غربی ایران، در 2 رجب 920 ه.ق/23 اوت 1514 میلادی رخ داد؛ نتیجه این نبرد، پیروزی سپاهیان عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول (حکومت 918–926 ه.ق/ 1512–1520 میلادی) بر سپاه صفوی به فرماندهی شاه اسماعیل اول (حکومت 907–930 ه.ق/1501–1524) بود.
$آرایش جنگی$
در این جنگ، نیروهای قزلباش ایران نزدیک به چهلهزار تن و سپاه عثمانی قریب به یکصد هزار نفر بودند، که قزلباشان به علت شمار کمتر، نداشتن تجهیزات مناسب، از سپاه عثمانی شکست خوردند. در این جنگ سربازان صفوی با شمشیر، نیزه و تیر و کمان میجنگیدند، در حالیکه ارتش عثمانی از توپ و تفنگ بهره میبرد. البته صفویان پیش از این جنگ سلاحهای آتشین در اختیار داشته و به روش استفاده از آنها نیز، آشنایی داشتند و شاه اسماعیل برای رسیدن به سلطنت، از توپ و تفنگ استفاده کرده بود. دلیل استفاده نکردن از این سلاحها در جنگ چالدران، ناشی از سیاستهای جنگی او بود. چون توپخانه، تحرک سوارهنظام را محدود میکرد، در جنگهای صحرایی از توپخانه استفاده نمیکردند و در مواردی هم که استفاده شد، به دلیل کم بودن تعداد توپ ها مؤثر واقع نشد، سلاحهای گرم ایرانیان از لحاظ تعداد انگشت شمار و از لحاظ کیفیت قابل قیاس با سلاحهای ارتش عثمانی نبود بنابراین، از استفاده از توپخانه صرف نظر شد چون به لحاظ کم بودن تعداد ثمری نداشت. همچنین، صفویان ذاتاً به سلاح آتشین بیعلاقه بودند و استفاده از آن را ناجوانمردانه و ناشی از بزدلی میدانستند.
پس از این جنگ، مناطق شرق ترکیه، و شرق عراق از ایران جدا شد و به دست عثمانی افتاد. این مناطق تا پیش از زمان شاه عباس صفوی، در دست عثمانی بود تا اینکه شاه عباس، بخشی از مناطق را با جنگ پس گرفت. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما به دلیل کمبود آذوقه، مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی، نجات یافت.
دلیل کمی شمار سپاهیان ایران در این جنگ، حضورشان در خراسان بود تا از یورش غافلگیرانهٔ ازبکان جلوگیری شود.[12] دلیل دیگر شکست قزلباشها، پیشنهاد دورمش خان شاملو به شاه اسماعیل بود، مبنی بر اینکه اجازه دهند که ارتش عثمانی آرایش دفاعی خود را تکمیل کند تا ایرانیان بتوانند به ابراز دلیری بپردازند و شاه نیز، با این پیشنهاد غیرعادی موافقت کرد.
$علت وقوع جنگ$
قدرت گرفتن شاه اسماعیل یکم در عرصه نظامی و سیاسی، با پیوستن صوفیان ترکمانی بود که بیشترشان در آناتولی و شام زندگی میکردند. در واقع، بخش بزرگی از ایلهای قزلباش، پیش از پیوستن به شاه اسماعیل در آناتولی زندگی میکردند و حتی پس از مهاجرت قبایل اصلی، بخش بزرگی از مردمان آناتولی پیرو یا متمایل به تشیع صوفی صفوی بودند. سازمان تبلیغی تصوف صفوی پیوسته از طریق شبکههای منظم خود و توسط خلفا، ددهها و… مریدان را به پیوستن به مرشد کامل فرقه که شاه اسماعیل بود، تشویق میکرد.
صفویان، در پی فعالیت و سازماندهی فرهنگی در طول دو سده (بر اساس تعالیم صوفیانه و شیعی)، توانستند با حمایت پیروان خود (قزلباشها) حکومت صفوی را در ایران پایهگذاری کنند. صفویان با گردآوری و پناه دادن به آنها بهویژه به نیروهای ینیچری، نیروی نظامی توانمندی تشکیل دادند. قدرت گرفتن یک دولت مستقل شیعی مذهب و متعصب در ایران، امپراتوری عثمانی را که قصد حملهٔ نهایی جهت تصرف اروپا را داشت از سوی شرق، نگران ساخت و لشکرکشی به سمت ایران را موجب شد، که این جنگ در دشت چالدران روی داد.
شاه اسماعیل نیز، بهخوبی از این امر آگاه بود و در نامهای به سلطان عثمانی این مطلب را که بسیاری از مردمان ساکن سرزمینهای عثمانی پیرو او هستند، به رخ وی کشیده بود. بیشک، دوام حکومت سنیمذهب عثمانی، بدون محدود یا نابود کردن این روند، با مشکل مواجه میشد. بهگفتهٔ برخی مورخان، اگر در جنگ چالدران، شاه اسماعیل به پیروزی میرسید، به قدرتی فراتر از تیمور دست مییافت و بیشک گسترش تشیع صفوی، امپراتوری عثمانی را که تازه در آغاز کار بود از صفحه روزگار محو میکرد. همهٔ این موارد انگیزه لازم برای یک رویارویی سرنوشت ساز و حتمی را برای هردو سو آماده میساخت؛ ولی برای این نبرد سرنوشت ساز دلایل دیگری هم وجود داشت که تنها شتابدهنده بودند.
روابط بین دو قدرت با برخورد متکبرانه و خصمانهٔ شاه اسماعیل تشدید شد. سفرای عثمانی که در اعتراض به رفتار صفویان با اهل سنت در سال 1504 به دربار صفویه اعزام شدند، مورد بیمهری زیادی قرار گرفتند. مشغلهٔ سلطان بایزید در امور دیگر او را از انجام اقدامی متقابل در آن زمان بازداشت و این باعث ترغیب شاه اسماعیل به انجام رفتارهای خطرناکتر و جدیتر شد. تشدید تنشها ادامه یافت و در سال 1510 شاه اسماعیل سر بریدهٔ شیبکخان ازبک را بههمراه فهرستی از خواستهها به دربار سلطان بایزید فرستاد. ادامه سرکشی شاه اسماعیل و عدم تمایل آشکار سلطان عثمانی برای پاسخگویی به صفویه، روابط بین سلطان و پسران او را بدتر کرد. سرانجام سلیم [علیه پدر خود سلطان بایزید] قیام کرد و با حمایت ینیچریها وی را وادار به کنارهگیری از قدرت نمود. شاه اسماعیل از شرایط آشفته ناشی از جنگ داخلی عثمانی، جهت دامن زدن به شورش بیشتر استفاده کرد. قیام شاهقلی بابا تکلو در سال 1511 تعداد زیادی از قزلباشها و صوفیان ناراضی را به خود جلب کرد و هرچند عواقب این شورش جدی بود، اما قیامی که سال بعد در اوج جنگ داخلی عثمانی توسط عوامل صفوی یعنی نورعلی خلیفه صورت گرفت از اهمیت بیشتری برخوردار است. هزاران قزلباش به شورش برخاستند و حتی شاهزاده مراد (نوه سلطان بایزید) با تحریک مبلغان صفوی به جمع قزلباشان شورشی پیوست. نورعلی خلیفه و هوادارانش در مدت کوتاهی شهر توقات را تصرف نموده و به نام شاه اسماعیل در آنجا خطبه خواندند و اراضی وسیعی در نزدیکی چوروم و آماسیه تخریب شد. آنها با پیروان شاهزاده مراد متحد شدند و دوباره راهی توقات شدند و این بار با مقاومت ساکنان توقات روبرو شده و در نتیجه درگیری شهر به آتش کشیده شد. شاهزاده مراد سپس عازم ایران شد در حالی که نورعلی خلیفه به سمت سیواس حرکت کرد. شورشیان در قویلوحصار قبل از عزیمت به سرزمین صفوی از طریق ارزنجان، با نیروهای عثمانی درگیر شده و آنها را شکست دادند. در این زمان سلیم موفق شده بود که پدر خود (سلطان بایزید) را مجبور به کنارهگیری کند اما همچنان با مقاومت برادرش احمد روبرو بود و پس از شکست دادن او در ینیشهر در سال 1513 توانست توجه خود را به همسایه مشکلساز خود (صفویان) معطوف کند. قبل از شروع کارزار علیه صفویان، سلطان سلیم دستور اعدام بیش از 40000 قزلباش آناتولی را به عنوان مجازات شورش و رفتار سرکش آنها صادر کرد. وی همچنین از صادرات ابریشم ایران به امپراتوری عثمانی جلوگیری نمود.
شاه اسماعیل پس از مرگ سلطان بایزید به پسر عموی سلطان سلیم که مدعی و رقیب وی بود، پناه داد و درخواست سلطان را برای بازگرداندن بایزید سوم خلاف جوانمردی اعلام کرد. در برابر سلطان سلیم اندکی پیش از آغاز جنگ دست به قتلعام شیعیان در قلمرو عثمانی زد و زنده ماندگان را نیز داغ زده، به متصرفات اروپایی تبعید کرد.
$نبرد$
سلطان سلیم، با سپاهی که شمار آن را در حدود دویست هزار نفر نوشتهاند بهسوی ایران شتافت تا اینکه در یک رجب 920 قمری (شهریور 893) به دشت چالدران در شمال غربی #خوی# رسید و در آن جا اردو زد. موقعیت سوقالجیشی منطقهٔ چالدران و عدم رویارویی با متجاوزان در دشت باز، از مزیتهای سپاه ایران بود. شمار قشون ایران را در این جنگ حدود 29٬000 تن نوشتهاند. پیش از نبرد، شاه اسماعیل و فرماندهان سپاه برای تعیین استراتژی، تشکیل جلسه دادند. نورعلی خلیفه لو و محمدخان استاجلو به دلیل آشنایی قبلی با روشهای جنگی عثمانیان و قدرت ویرانگر توپخانه پیشنهاد کردند که پیش از آنکه دشمن موفق به تکمیل آرایش دفاعی خود گردد، حمله را از پشت به آنها آغاز کنند. این نظر منطقی با مخالفت شاه اسماعیل و دورمیشخان استاجلو مواجه شد که نتیجهٔ آن شکستی سخت بود.
شاه اسماعیل به عثمانیان فرصت داد تا آرایش دفاعی خود را کامل کنند. دوازده هزار ینیچری مسلح به شمخال در پشت زنجیرهای از توپها قرار گرفتند، مانعی که همانند سدی نفوذناپذیر در برابر سپاه غالباً سوار ایرانی عمل نمود. با آغاز جنگ جناح راست سپاه ایران جناح چپ عثمانی را در هم کوبید و فرماندهٔ آنها حسن پاشا نیز کشته شد. صلابت نخستین یورش ایرانیان بهحدی بود که سلطان سلیم لحظاتی پس از شروع درگیری به گمان اینکه کارش با شکستی برقآسا به اتمام رسیده در پی گریز از کارزار بود. کثرت سپاه عثمانی و محدودیت فضای نبرد به قدری بود که عثمانیان برای رویارویی با سپاه ایران پشت نیروهای خود مدتها به انتظار میایستادند.
با آغاز به کار توپها، نتیجهٔ جنگ بهسرعت به سود عثمانی تغییر کرد. آتش توپخانه برای ایرانیان مصیبتبار بود. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم به در برد. سلطان سلیم یکم پس از در هم شکستن سپاه صفوی بهدلیل ترس از وجود تله به تعقیب ایرانیان نپرداخت و تنها چند روز بعد به تبریز وارد شد. تلفات جنگ چالدران 27 هزار تن از ایران و 42 هزار تن از سپاه عثمانی بود.
با شکست سپاه قزلباش، درفش ارتش ایران بهدست سپاه عثمانی افتاد.
$نتیجهٔ جنگ$
از نگاهی، این جنگ، یک پیروزی مقطعی برای عثمانیها بود، ولی برای صفویان و بهویژه شاه اسماعیل، تبدیل به یک فاجعه شد. پس از جنگ چالدران، شاه اسماعیل افسردگی گرفت و دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. پیوند میان شاه بهعنوان روح هدایتگر نیمهخدایی و قزلباش، بهطور جبرانناپذیری شکسته شد. در حدود یک سال پس از شکست، عناصر قبایل قزلباش، اقتدار اسماعیل برای مدیریت امور کشور، به تدریج ضعیف گشت.
پس از این جنگ، #کردستان# باختری (مناطق کردستان ترکیه، کردستان عراق و کردستان سوریه کنونی)، از ایران جدا شد و بهدست عثمانی افتاد. سپاه عثمانی شهر تبریز را نیز تصرف کرد اما بهدلیل کمبود آذوقه مجبور به بازگشت شد و حکومت نوپای صفوی از نابودی حتمی نجات یافت. بسیاری از سپاهیان ایران و فرماندهان و صاحبان مناصب در میدان جنگ کشته شدند و شاه اسماعیل با فداکاری چند قزلباش جان سالم بهدر برد. او پس از آن، دیگر رهبری لشکریانش را در جنگ بر عهده نگرفت. این نبرد از اهمیت مهمی در تاریخ برخوردار است زیرا نه تنها این عقیده را که مرشد شیعه، «معصوم» است، نفی نمود بلکه روسای قبایل کُرد را نیز بر آن داشت تا بیعت خود را از صفویان به امپراتوری عثمانی تغییر دهند.[1]