(748 -659)
قدوة العارفین سید شهاب الدین شهرزوری که از اعاظم و بزرگان اهل حق بشمار می رود بنا به یادداشت قرندی وی در سال 659 هجری دردیه آغجلر متولد شده و در همانجا تربیت یافته و در عنفوان جوانی در خدمت شیخ موسی برزنجه ی کسب فیض کرد و بدست وی خرقه فقر و درویشی پوشید و سپس به دستورمرشد خود به کرکوک رفت و درهمانجا به جهاد و ارشاد مردم پرداخت، بعد از بازگشت به آغجلر، سفر اورامان در پیش گرفت و از آنجا روانه دیه شیخان شد و به خدمت سلطان اسحاق رسید و از وی کسب فیض و اقتباس انوار با طنیه نمود و تا آخر عمر با آنچنان بود تا در سال 748 در همانجا رحل اقامت افکند.در نامه ی سرانجام آمده است که شیخ شهاب الدین یکی از یاران سلطان اسحاق و ازهفتوانه بشمار می رود که در قرن هشتم هجری می زیسته و تا آخر عمر به خدمت سلطان بوده و در دیه شیخان دنیا را وداع گفته است.
از سید شهاب الدین اشعاری در نامه ی سرانجام مسطور است که بسی شیوا و دلنشین است و اینک چند بیت آن نقل می شود :
پی بنیا مون، پی بنیا مون آزیز جلوسمان پی بنیا مون
بنیا ممان چا کوی سرانجامون نشانه ش چا شار مصر و شامون
حسین و یاری، حسین ویاری ها گلیمه کولا حسین و یاری
غمینا جه توی کشتی و سرکاری گیژت دان چاگیژ دجله و عیاری
ئازیز باورش چا گوشه و تاری بی بنیام طا قت نیمان جاری
یعنی : ای رهبر عزیزم، زندگی ما بسته به وجود پیر بنیامین است. پیر بنیامین ما در کوی سرانجام است ونشانه هایش در شهر های مصر و شام نمایان است.
حسین یار ماست و اینک گلیم بدوش مظهر اوست. او در میان کشتی بسی افسرده و اندوهگین است، زیرا او را در گرداب اروند رود انداخته ای. ای رهبر عزیزم،وی را به گوشه ی انجمن و جمع ما بیاور. زیرا ما بدون بنیامین تاب و توانی نداریم.