که از عظما و مشاهیر اهل حق است، بنا به مدارکی که در دسترس است در سال 1288 هجری در دیه جیحون آباد از بخش دینور کرمانشاه متولد شده است و در همانجا به تعلیم و تحصیل مشغول شده و سپس به درس احادیث و با علم و باطن پرداخته است. در آخر عمر به قصد زیارت عتبات به عراق سفر کرده و با کردان کاکائه کی ملاقات و گفتگو کرده است. در آخر بسال 1338 در جیحون آباد ودیعة حیات به موکلان قضا و قدر سپرده و در همانجا بخاک ابدی سپرده شد.
آقای دکتر محەمەد مکری در مقدمه کتاب (شاهنامة حقیقت) می نویسد: حاج نعمت اللـە جیحون آبادی متخلص به (مجرم) فرزند میرزا بهرام مکری است، وی در سال 1288 هجری در دیه جیحون آباد پای بدین جهان نهاد. حاج نعمت اللـە پس ازگذراندن تحصیلات و قسمتی از اوان شباب خود در شهر کرمانشاه، در سال 1318 هجری در زادگاهش خلوت و گوشة انزوا گزید و به سیر و سلوک عرفانی و تألیف آثارخود پرداخت و در سال 1338 هجری در همانجا چشم از این جهان فرو بست.
حاج نعمت اللـە طبق نوشتة خود در عالم مراقبه و در حال بی خبری و مستی روحانی از طرف حق ملقب به حاج وهاب گردید.وی در سال آخر حیات خود به قصد زیارت به عتبات شتافت و با کردان اهل حق ساکن عراق ملاقات کرد.
طبق گفتة مینورسکی در (دائره المعارف اسلامی)، حاج نعمت اللـە زمان را برای ظهور حقیقت و ابراز اسرار و مکتومات مناسب می یافت.
حاج نعمت اللـە طبق نوشتة در عالم مراقبه و در حال بی خبری و سستی روحانی از طرف حق ملقب به حاج وهاب گردید. وی در سال آخر حیات خود به قصد زیارت به عتبات شتافت و با کردان اهل حق ساکن عراق ملاقات کرد.
طبق گفتة مینورسکی در (دائره المعارف اسلامی)، حاج نعمت اللـە زمان را برای ظهور حقیقت و ابراز اسرار و مکتومات مناسب می یافت.
حاج نعمت اللـە عارفی وارسته و دل سوخته و مجذوب عوالم پاک حقانی بوده است، مریدان خاصش او را یکی از اولیا و اللـە دانسته اند و کراماتی چند که به بزرگان اهل تصوف نسبت می دهند بر او می بندند : مهمترین اثر او به زبان فارسی (شاهنامة حقیقت) است که دربار و کرامات بزرگان اهل حق می باشد. از او نیز دیوانی کردی باقی مانده که اشعارش بسی دلنشین و شیو است. و اینک چند بیت از قصائد او را بنام (تلقین) می کنیم :
فلان کس مردن، فلان کس مردن یاشا آمانن فلانکس مردن
اگر گنارکار ار کردار کردن و دین یاری حسرتش بردن
پنا و درگای سلطان آوردن و شرط بنیام سرش سپردن
لقمة حلالی حقیقت وردن خیانت و دین یاری نکردن
و جوز و اقرار دینشان مورن هر ویت مزانی و چه دستورن
یاشا قبول کر لاله ورجامان بگذر و تقصیر جرم گنامان
روح فلان کس و فانی ویرد و بارگنا روش و عقبا کرد
یا حق نکری نه کون عذابش هر چه بپرسون ایدن جوابش
اولش یارن اخرش یارن پیرش بنیامین شاش خاوندکارن
یعنی : ای خداوند گار بزرگ، فلان کس مرده است. اگر گناهکار بوده و یا کردارش نیک بوده، به دین یارسان ایمان آورده و حسرت برده، پناه به درگاه (سلطان) خداوندگار آورده و با شرط و پیمان بنیامین سرش را سپرده، لقمه حلالی حقیقت را خورده و به دین یارسان خیانت نکرده. با جوز و سکه دینش ممهور است و خودت می دانی و آگاهی که چه کارهائی کرده است. ای خداوندگار، لابه و خواهش ما را بپذیر و از تقصیر و جرم گناهانمان بگذر. روح فلان کس از دنیای فانی گذشت و با بار گناه به سوی آخرت رفت. تا حق در روز پسین عذابش ندهی و هر چه بپرسید این جوابش است : اول و آخرش یار است و پیرش بنیامین و شاهش خداوندگار است.
جملة اول و آخر یار در اشعار فوق یاد آور سومین آیه از سورة(حدید) در قرآن کریم است که می فرمادید : هوالاول والاخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شی علیم. یعنی اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و اوست به هر چیزی عالم و دانا.