شاهو حسینی*
چکیده:
احزاب سیاسی از دستاوردهای مهم بشر در روند تکاملی آنها در عرصه ی سیاسی طی قرون نوزده و بیست هستند . به طوریکه آن را مهم ترین ابتکار نظام سیاسی مدرن به حساب می آورند . آنچنانکه علمای سیاسی آنها را برای جوامع مدرن و گذار به مدرنیته ی سیاسی ، تحکیم و گسترش دمکراسی حیاتی می دانند . زیرا مهم ترین نهاد برای برخورد با تضادها و ناهمگونیهای سیاسی موجود در جوامع به شمار می روند .و شاخص موثری برای سنجش میدان توسعه یافتگی و قانونمندی و خردورزی به حساب می آید. در نتیجه احزاب از یک سو به تضادها و ناهمگونیهای موجود در جامعه مشروعیت می بخشد و آنها را شفاف و منظم می کند . و از سوی دیگر به عنوان ابزار کاهش تضادها و جلوگیری از حاد شدن ناهمگونیها مورد استفاده قرار می گیرد . [2] این نو شته در پی آن است تا به این سوال اساسی جواب دهد، که ، عدم شکلگیری احزاب سیاسی در ایران چه تاثیری بر روند دموکراتیزاسیون در ایران (از مشروطه تا کنون) داشته؟
کلید واژه:
حزب سیاسی ، نظام حزبی ، احزاب دولتی، مدرنیته سیاسی، دمکراسی، دمکراتیزاسیون، دولت مطلقه، دولت مطلقه کهن
مقدمه:
حزب سیاسی "چرخ دنده ماشین دمکراسی" است. اگر چه احزاب سیاسی دارای سابقه بیشتری از دمکراسیها هستند، اما رشد و تکامل آنها با تکامل دمکراسیهای نو همزمان بود.تقریبا قریب به اتقاق محققان معتقدند، که احزاب سیاسی برای کار حکومتهای دمکراتیک جدید ضروری هستند،و احزاب را ستون فقرات دمکراسی به حساب می آورند. به طوریکه دمکراسی نمایندگی در دولت نو بدون احزاب سیاسی غیر ممکن خواهد بود، و دمکراسی بدون حزب سیاسی همانند کشتی بدون ناخدا است. مریام برای احزاب سیاسی پنج کارویژه معین کرده، که عبارتند، از : الف: رقابت انتخاباتی با هدف پیروزی ب:تدوین سیاستهای عمومی پ:برخورد و انتقاد از حکومت ت:آموزش سیاسی ج: واسطه بودن میان فرد و حکومت[3]
مهمترین فعالیت احزاب سیاسی در حوزه انتخابات است، افراد فعال از نظر سیاسی معمولا در عرصه سیاسی برای کسب موفقیت و مشروعیت برای خود هویتی حزبی قائل می شوند، و نسبت به یک حزب سیاسی تعلق خاطر پیداکرده و بر اساسی همین تعلق خاطر نیز رای دهندگان آراء خود را به کاندیداها می دهند. احزاب سیاسی معمولا بر اساس شکافهای اجتماعی شکل می گیرند.
در تاریخ اروپا دو تحول عمده منجر به شکل گیری گسلهای اجتماعی و در نتیجه احزاب سیاسی شده اند، یکی انقلابهای ملی بوده، و دیگری انقلاب صنعتی است. با انقلابات ملی که از قرن شانزدهم به بعد در تاریخ اروپا سر براورده اند، زبانها و فرهنگهای محلی و ملی جایگزین زبان و فرهنگ کلیسا می گردد، و موجبات نزاع میان دولت و کلیسا را فراهم می کند. در بسیار از کشورها این شکاف ، شکافی فعال بوده ، و احزاب حول محور این شکاف شکل گرفتند. از سوی دیگر انقلاب صنعتی نیز موجب شکل گیری طبقان اجتماعی و در نتیجه گسلهای طبقاتی از سویی و شکاف میان مناطق شهری و روستایی گردید.
با شکل گیری احزاب و رقابتهای انتخاباتی نظام حزبی نیز تکوین یافت، نظام حزبی شامل مجموعه ای از احزاب می باشد، که در انتخابات با هدف پیروزی و کسب قدرت با یکدیگر به رقابت می پردازند. معمولا در فرایند دمکراتیزاسیون ظهور احزاب سیاسی و به تبع آن نظام حزبی، مهمترین رویداد است، به طوریکه علمای سیاسی تنها نظامهای حزبی رقابتی را دمکراتیک به شمار می آورند.[4]
می توان گفت احزاب پل ارتباطی مطمئنی میان جامعه و حکومت به شمار می روند . به تعبیری احزاب ابزار خوراک دهنده به شمار می آیند . شات اشنایدر معتقد است که احزاب سیاسی یکی از شاخصه های مهم دولتهای مدرن هستند . در نتیجه احزاب از یک سو به تضادها و ناهمگونیهای موجود در جامعه مشروعیت می بخشد و آنها را شفاف و منظم می کند . و از سوی دیگر به عنوان ابزار کاهش تضادها و جلوگیری از حاد شدن ناهمگونیها مورد استفاده قرار می گیرد . [5]
احزاب پديدهاي اجتماعي-تاريخي هستند که بعد از پیدایی پارلمان و نظام انتخاباتی ، به صورت کمیته هایی در خارج از پارلمان توسط طبقات صاحب منافع برای کسب کرسیهای پارلمان به وجود آمدند . به طوریکه پس از پایان انتخابات کار این کمیته ها نیز پایان می یافت . اما با گسترش و تحکیم پایه های نظام پارلمانتاریستی ، این کمیته ها توسعه یافته و در ادامه بصورت سازمان یافته تر و دائمی فعالیت خود را ادامه دادند . و به صورت احزاب امروزی . براي کاناليزه کردن مطالبات طبقات وقشرهاي گوناگون جامعه و به عنوان بخش اساسی جامعه مدنی ظاهر شدند ، در واقع احزاب نتيجەی تضادها و شکافهاي اجتماعي-طبقاتي جامعه بوده که براي برآورده کردن مطالبات حاميان خود براي کسب قدرت سياسي فعاليت مي کنند.احزاب سیاسی تحت شرایط خاصی پدید می آیند. به طوریکه جامعه مدنی بایستی به میزانی از پیشرفت و پیچدگی رسیده باشد.تا احزاب بتوانند بر بستر آن نمایندگی منافع و علایق اقشار وطبقات گوناگون را برعهده بگیرد.محققان علل گسترش احزاب را چنین بیان می کنند. الف:احزاب زمانی شکل می گیرند.که اعضای جامعه تضادها و معضلاتی را درجامعه و حکومت تشخیص دهند.که منجر به نارسایی در جامعه و حکومت می شود. ب:ضرورت وجود کانالی مطمئن و سالم برای پیوند میان نظام سیاسی و مردم همچنین مشارکت واقعی مردم برای کانالیزه کردن مطالبات جامعه مدنی باعث شکل گیری احزاب گردید. پ:همچنین ضرورت منطبق کردن سیستم اجتماعی با سیستم تحول یافته سیاسی که محصول تحولات اجتماعی و سیاسی است برای فراهم کردن بستر برای مشارکت واقعی مردم درجهت تعین سرنوشت خود از جمله علل دیگر شکل گیری احزاب به شمار می آید. [6]
احزاب سیاسی از یک سو موجد دمکراسی می باشند و از سوی دیگر دمکراسی مدرن بدون حضور و فعالیت احزاب قابل دوام و تصور نیست . احزاب سیاسی در واقع از دستاوردهای مهم بشر در روند تکاملی آنها در عرصه ی سیاسی طی قرون نوزده و بیست هستند، به طوریکه آن را مهم ترین ابتکار نظام سیاسی مدرن به حساب می آورند آنچنانکه علمای سیاسی آنها را برای جوامع مدرن و گذار به مدرنیته ی سیاسی حیاتی می دانند . زیرا مهم ترین نهاد برای برخورد با تضادها و ناهمگونیهای سیاسی موجود در جوامع به شمار می روند .وشاخص موثری برای سنجش میدان توسعه یافتگی، قانونمندی و خردورزی به حساب می آید. حال می توان گفت لازمه دموکراتیزاسیون و استمرار روند دموکراسی در یک جامعه، احزاب سیاسی مدرن و نهادمند می باشند.[7]
زمینه ها و تاریخچه شکل گیری ، احزاب و نظام حزبی در ایران
تردیدی نیست انقلاب مشروطه سرآغاز شکل گیری احزاب و نظام حزبی در ایران بود . در واقع با پیدایی نظام پارلمانتاریستی در ایران از مشروطه به بعد و همزمان با انتخابات دور دوم مجلس شورای ملی احزاب و گروههای سیاسی وارد عرصه شدند. محققان برای پیدایی و شکل گیری احزاب سیاسی در ایران به طور کلی بر چهار عامل تاکید می کنند.
الف:ظهور نظام پارلمانتاریستی و شکل گیری پارلمان و به تبع آن نظام انتخاباتی ، که به زعم بسیاری از محققان از منشاء های اساسی ظهور احزاب سیاسی در دمکراسیها می باشد.
ب:تنوع ایدئولوژیهای سیاسی،در این خصوص نیز باید خاطر نشان کرد، که بعد از شکل گیری پارلمان در ایران طیف گسترده ای از ایدئولوژیهای سیاسی در ایران شکل گرفت، از ایدئولوژیهای چپی گرفته ، تا راست و اسلامی
پ:پیدایش برخی اتحادیه ها و اصناف، برخی از اتحادیه ها و اصنفاف خود زمینه ای بوده اند، که بعدها بر روی آنها احزاب سیاسی شکل گرفته اند، مانند اتحادیه های کارگری که زمینه ساز شکل گیری حزب کومنیست و بعدها حزبتوده شدند، و جامعه مهندسین که بستر ایجاد حزب ایران بود.
ت: عامل مهم دیگر در پیدایش احزاب در ایران منازعه میان مشروطه خواهان و حامیان دولت مطلقه از یک سو و تعارض میان اسلام و سکولاریسم همچنین منازعه میان ناسیونالیسم و امپریالیسم می باشد. زیرا از نظر محققان یکی از عوامل مهم پیدایی و گسترش احزاب سیاسی، حضور محورهای کلی منازعه در جامعه می باشد.[8]
ساختار احزاب و نظام حزبی ایران در دوره مشروطه( از ابتدا تا انتهای حکومت پهلوی)
ساختار احزاب و نظام حزبي در ايران به دلیل تفاوت ساختار حکومتی با نظامهای دموکراتیک تفاوتهایی اساسی دارد. این تفاوت ناشی از حضور و پذیرش نظام حزبی مستقل در کشورهای توسعه یافته میباشد. به طوریکه در این کشورها انتخابات بستری مساوی برای کارزار و نبرد احزاب در چهارچوب قانون اساسی و برنامه و استراتژی آنها برای رسیدن به نهادهای سیاسی میباشد. این نوع مبارزه در واقع محصول نگرش اجتماعی سازمانی به انسان است. در حالیکه در ایران به دلیل عدم حضور احزاب وگروەهای سیاسی و صنفی مستقل،(به طور کلی عدم شکل گیری و گسترش جامعه مدنی) پدیدەی غیر سیاسی انتخابات شکل گرفته است. به طوریکه در این نوع از انتخابات نگرشهای طایفەای خانوداگی میزان نزدیکی به حاکمیت و اطاعت پذیری از آن از عوامل تاثیرگذار بر انتخابات و راهیابی افراد به نهادهای سیاسی میباشند.
در ايران تنها پس از پيروزي مشروطيت وآن هم براي دو دورەی مجلس شوراي ملي احزاب مستقل به صورت رقابتي براي ورود به مجلس با هم رقابت کردند. در واقع گشایش مجلس موسسان و متعاقب آن برگزاری انتخابات مجلس شورای ملی زمینەساز پیداش و فعالیت سازمانهای سیاسی و انجمنهای مستقل شد که از آن جمله انجمن آذربایجانیها، اصناف و مستوفیان بودند، و از گروەهای سیاسی نیز میتوان به دو گروه سیاسی اعتدالیون و آزادیخواهان در مجلس اول اشاره کرد. اما در دور دوم مجلس دو حزب دمکرات و اعتدالیون حضور پررنگتری داشتند، هرچند گروههای کوچکتری نیز همچون اتفاق و ترقی ، حزب ترقی خواهان لیبرال حضور داشتند . دور سوم مجلس علیرغم عمر کوتاهش و انحلال به علت شروع جنگ جهانی اول سه جریان عمده دمکرات ، اعتدالیون و هیئت علمیه را به عنوان گرایشهای مستقل و خارج از بدنه ی حکومت به خود دید . [9] در دور چهارم نیز دو حزب عمده ی سوسیالیست و اصلاح طلبان حضور داشتند . اما از دوره پنجم رضا شاه با تمهیدات زیرکانه ، که در آن زمان وزیر جنگ بود . و با استفاده از نفوذ نظامیان وفادار و وابسته به خود توانست با تقلب در انتخابات اکثریت قاطع از نمایندگان وابسته به خود ( حزب تجدد ) را به مجلس بفرستد . در این دوره از مجلس پس از خوابیدن سر و صدای جمهوریت ، اکثریت مجلس در کنار تهدید و ارعاب رضا خان به صورت تعطیلی روزنامه های مستقل و وابسته به اقلیت توانستند ، رأی لازم برای تغییر سلطنت را جمع آوری و آن را قانونی کنند . از دور ششم به بعد تا دور سیزدهم کلیه ی مخالفان از لیست انتخابات حذف و انتخابات تحت تدابیر امنیتی – نظامی برگزار می گردید . در واقع با به حکومت رسيدن رضا خان وتشکيل حکومت مستبد پهلوي، نظام حزبي از جامعه رخت بر بست، و از انتخابات تنها ظاهري براي عوامفريبي باقي مانده و کانالي شد، براي راه يافتن مقربان و چاکران دربار براي راه يافتن به مجلس که در آن دوره به محفل دوستان دربار و تصويب اوامر رضاخان تبديل شده بود. اگرچه رضاخان از شکلگیری حزب تجدد و ترقی که توسط علیاکبر داور، تیمورتاش و سید محمد تدین، به وجود آمده و مروج افکار و اندیشەهای رضاشاه بود، مدتی حمایت کرد و حتی با پشتیبانی رضاشاه در مجلس پنجم اکثریت را به دست آوردند، اما به زودی پس از قبضەی کامل قدرت و هنگامی که تصور کرد ممکن است این حزب به سد و تهدیدی در مقابل حکومت او تبدیل شود، دستور انحلال آن را صادر کرد. هر چند در دورەی زماني کوتاه، يکي اوائل روي کار آمدن پهلوي دوم و ديگري دورەاي از مجلس که مصدق در آنجا توانست با همکاري جبهەی ملي به نخست وزيري برسد ، اندک فضايي براي ظهور احزاب مستقل به وجود آمد که آن هم با کودتاي 28 مرداد از بين رفت.
از اواخر دهەی 30 که فضای سیاسی ایران به دلیل التهابات ناشی از کودتای 28 مرداد به شدت بسته بود و هیچگونه گروه و سازمان مستقلی در ایران فعالیت نداشت، شاه برای اینکه وانمود کند که در ایران نیز مانند بریتانیا و آمریکا مدل دموکراسی دو حزبی وجود دارد،حزب ملیون را با رهبری دکتر منوچهر اقبال و حزب مردم را به رهبری اسدالله علم سازماندهی کرد. محمد رضا شاه در کتاب ماموریت برای وطنم می نویسد ( از سال 1336 به این طرف که در اوضاع سیاسی کشور ثبات پدید آمد . و مبانی اقتصادی پس از دوره ی رکود مصدق مستحکم گردید . خود من علاقه ی وافری نشان داده ، اقدام به ایجاد دو حزب ملیون و مردم نمودم . حزب ملیون محافظه کار و حزب مردم بایستی نقش چپ را بازی کند . )
در واقع مطابق اظهارات محمد رضا شاه ، در ایران برخلاف روند شکل گیری احزاب در جوامع توسعه یافته که محصول پیشرفت و پیچیدگی جامعه مدنی است. به دلیل وسعت حوزه قدرت حکومتی و محدودیت مفرط حوزه عمومی فضایی برای ایفای نقش گروهها وجود ندارد. بنابراین ، احزاب با میل و اراده ی شخصی حاکم شکل گرفته ، همچنین سمت و سوی احزاب نیز نه تحت تاثیر گسلهای سیاسی ، اقتصادی ، مطالبات و نحوه ی پیگیری آن توسط اقشار و طبقات جامعه که توسط محمد رضا شاه تعیین می گردد . تفاوت احزاب در دوره ی پهلوی دوم با جوامع توسعه یافته تنها در ساختار و ماهیت نبود . بلکه به لحاظ کار ویژه نیز تفاوتهای چشمگیری با هم داشتند . به طوریکه اگر در جوامع دمکراتیک ، احزاب نمایندگی طبقات و اقشار اجتماعی را بر عهده دارند . و در قبال مطالبات مردم مسئول و پاسخگو هستند . در دوره ی پهلوی دوم ، این احزاب مطابق اعلام بانیان آن ، بر اساس منویات مبارک شاهنشاه قدم به عرصه ی وجود گذاشته ، بر اساس اصل شاه دوستی شکل گرفته و بزرگترین افتخار شان نیز پیروی از افکار و نیات مقدس ملوکانه بوده . چنانچه علم در گزارش دبیر کلی به کنگره حزب مردم اعلام داشته ، که حزب مردم برای تجسم نیات پاک محمد رضا شاه به وجود آمده ( نه مردم ) و در ادامه نیز به شاهنشاه اطمینان می دهند که به عنوان یک مکتب شاه دوستی آماده جانبازی در راه نیات شاهنشاه هستند. [10]
بر اساس گونه شناسی احزاب در کشورهای جهان سوم ، احزاب فعال در دوره محمد رضا شاه بر اساس نوع ارتباط آنها با حکومت و شیوه ی کسب قدرت ، در حوزه ی احزاب درون حاکمیت قرار می گیرند . که مشخصه ی اصلی آنها نه فعالیت در جهت کسب رضایت جامعه و ایجاد فضا و بستر برای مشارکت آزاد مردم برای ایفای نقش شهروندی که درجهت کسب رضایت شاهنشاه و به توسط حکومت برای عوام فریبی ایجاد شدند . در واقع شکل گیری احزاب در ایران بر خلاف جوامع دمکراتیک که در آن احزاب به عنوان بخشی از جامعه مدنی که سمبل اهمیت مردم و مطالبات آنهاست ، نه در پاسخ به ضرورتی سیاسی-اجتماعی جهت ایجاد تحول و گذار به دمکراسی بلکه برای مهار بحرانهایی بودند که مستقیماً از حکومت سرچشمه می گرفتند
شاه که هدف خویش را از تاسیس یک نظام دوحزبی، بیزاری و تنفر از نظام تک حزبی به شیوەی کمونیستها و فاشیستها ابراز داشته بود، ناگهان در سال 54 با یک چرخش آشکار در یک کنفرانس مطبوعاتی انحلال دو حزب ایران نوین ( که جایگزین ملیون شده بود ) و حزب مردم را اعلام کرد و دستور تشکیل یک حزب واحد با نام رستاخیز ملی را صادر کرد. حزب رستاخیر ملی سازمان زنان را نیز ضمیمه داشت و سندیکاها نیز زیر نظارت کنگرەی کارگران که بخشی از حزب رستاخیز بود، قرار گرفت .
اگر چه در دورەی پهلوي دوم تعدادي احزاب فرمايشي دولتي مانند حزب مردم، کانون ترقي و رستاخيز و... توسط حاکميت به وجود آمدند. ( جالب اینجاست که تمامی این احزاب توسط خود حاکمیت و به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از حاکمیت جهت ترویج اندیشەی حاکمیت و گسترش سیطرەی اقتدار حکومت شکل میگیرند. در حالیکه احزاب در جوامع توسعه یافته و دموکراتیک،خارج از بدنەی دولت و به عنوان اهرم فشار جامعەی مدنی و طبقات و اقشار جامعه و جهت استیفای حقوق اساسی خود شکل میگیرند. ) اما به دليل اينکه اين احزاب مستقل نبودند و حکومتي توتاليتر بر جامعه حکومت ميکرد، همچنين جامعەی مدني بستري براي رشد نداشت، هيچگاه نظامي حزبي مستقل از حاکميت و سالم به وجود نيامد.
احزاب سیاسی و نظام حزبی در دوره جمهوری اسلامی
پس از پيروزي انقلاب در سال 57 و تا شروع جنگ ايران با عراق در سال 59 که آرام آرام اليتي توانست قدرت را قبضه کند و احزاب را از جامعه حذف نمايد، تقريبا نظامي چند حزبي در جامعه وجود داشت. در این دوره که استبداد سلطنتی از بین رفته و ساختار شفافی هنوز شکل نگرفته بود . نوعی فضای باز سیاسی ایجاد شد . گروههای فعال عمده در این دوره عبارت بودند از : الف : نهضت آزادی ب : سازمان مجاهدین خلق پ : سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ت : حزب توده ج : روحانیت مبارز چ : جبهه ی ملی چهارم ح : و احزابی از اقلیتهای ملی ( کرد ، عرب و ... ) به طور کلی در اولین دوره از انتخابات پس از انقلاب سه گروه مستقل 1- اسلامی 2- چپ 3- ملی حضور داشتند . به طوریکه در اولین دورەی انتخابات ریاست جمهوری که در سال 1358 برگزار شد احزاب و گروەهای مستقل هر چند زیر فشار اما فعالیت کردند .در آن دوره گروهها و احزاب برخاسته از روشنفکران و روحانیون و طبقات دیگر با کمترین میزان انسجام و همگرایی در صحنه سیاسی ایران حضور یافتند. در آن دوره رقابت ابتدا بین دو نامزد اصلی:
الف) جلالالدین فارس از حزب جمهوری
ب) ابوالحسن بنی صدر که مورد تایید و حمایت رهبر، جامعەی روحانیت مبارز و لیبرالها بود،جریان داشت. ( در این دوره مسعود رجوی از مجاهدین خلق رد صلاحیت شد . )
اما قبل از شروع انتخابات،جلالالدین فارسی که متهم به غیر ایرانی بودن، گشته از رقابتها کنار گذاشته شد. پس از آن حسن حبیبی از جناح چپ نهضت آزادی که توانسته بود مهدی بازرگان را از شرکت در انتخابات منصرف کند، رقیب بنی صدر شد. (حبیبی بعدها از نهضت آزادی جدا و در دو دورەی ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و خاتمی،معاون اول رییس جمهور گردید.) علاوه بر این دو رقیب، حسن آیت، کاظم سامی، احمد مدنی، داریوش فروهر، صادق قطب زاده، صادق طباطبایی و محمد مکری نیز حضور داشتند ، که سرانجام بنی صدر با کسب 7/10 میلیون رای به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. بنابراین در دور اول انتخابات حزب جمهوری ، جامعه روحانیت مبارز ، نهضت آزادی ،حزب ملت و دیگر طیفها و گروەهای دیگر نیز حضور داشتند،هر چند گروههای سیاسی وابسته به اقلیتهای ملی ( کردها ) که از قانون اساسی ناراضی بودند، انتخابات را تحریم کردند. از دور دوم انتخابات ریاست جمهوری که با فرار بنی صدر در ایران انجام گرفت . و مصادف بود با شدت گرفتن جنگ ایران و عراق ، سرکوب خشونت آمیز نیروهای سیاسی و مخالف ایدئولوژی حاکمیت ، رقابت انتخاباتی این بار تنها میان جناحهای درون نظام انجام گرفت ،در واقع در آن دوره با استیلای کامل گروههای رادیکال اسلامی در قالب حزب جمهوری اسلامی که دارای همگرایی-ساختاری ایدئولوژیکی بالایی بود.هیچ گونه فضا و فرصتی برای مخالفان باقی نماند. در واقع پس از حذف احزاب مستقل و ظهور نهادهاي پوپوليستي، همين نهادها کارويژهاي احزاب مانند جامعه پذير کردن مردم را انجام دادند که البته وجود جنگ و جو انقلابي حاکم سرعت بيشتري به این روند بخشيد،در واقع دور دوم انتخابات در سال 60 با برچیده شدن نظام حزبی برگزار شد. در این مرحله ساختار سیاسی ایران کاملا یکدست گشته . به طوریکه تنها گروەهای رسمی درون نظام مانند حزب جمهوری و روحانیت مبارز مجوز فعالیت رسمی داشتند،در نتیجه یک نوع نظام تک حزبی و نوعی تکصدایی در ایران شکل گرفت. در این دوره رجایی به عنوان نمایندەی حزب جمهوری برندەی انتخابات شد. هر چند از جناح موتلفەی حزب جمهوری، علی اکبر پرورشی و حبیبالله عسگراولادی نیز حضور داشتند،با بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری و کشته شدن رییس جمهور دور سوم انتخابات ریاست جمهوری دوباره در سال 60 برگزار شد و آیتالله خامنەآی با کسب 16 میلیون رای به عنوان دبیرکل حزب جمهوری برنده شد. در این دوره نیز همانند دور دوم از جناح موتلفەی حزب جمهوری علی اکبر پرورشی و سید رضا زوارەای در انتخابات شرکت کردند. پس از پایان دور سوم و در دور چهارم نیز باز آیتالله خامنەای با تنها رقیب بیدردسر خود حبیبالله عسگراولادی نمایندەی جناح موتلفه رقابت بیدرد سری داشت و برندەی انتخابات گردید.
پس از پايان جنگ نيز به دليل ساختار قانوني خاص که حاکميت آن را در قانون اساسي تعريف کرده بود. و مانع اساسي براي دمکراسي وظهور تکثر انديشه هاي مستقل بود.هيچگاه احزاب مستقل، خارج از ايدئولوژي حاکميت ومطابق با سليقەی طبقات خاص جامعه به وجود نيامد. زيرا تلاش نهادهاي پوپوليستي براي جامعه پذير کردن مردم بر اساس آموزه هاي حاکميت مانع از شکل گيري جریانهای فکری مستقل و خارج از نگرش ديني حاکميت شد و يا اگر هم وجود داشت براي آنها اهميت نداشت و جامعەی بستەی تودەاي شکل گرفته نيز بستري براي طرح مطالبات خارج از نگرش ديني نمي داد.بنابراين در چنين جامعه اي فضا براي شکل گيري احزاب مستقل ونيل به کارويژه هايشان وجود نداشت.زيرا يکي از کارويژهاي احزاب شرکت در فرآيند رقابت براي کسب قدرت است. اما نگرش انحصار طلب حاکميت مانع از شکل گيري چنين فضايي با توجه به وجود کانالهاي مميزه ونظارتي شده بود. پس طبيعي بود اگر در ايران يک نظام تک حزبي ديني حاکم گردید که در داخل اين حزب طيفهاي فکري تا حدي گوناگون وجود داشت.
در سال 66 موتلفه از حزب جمهوری جدا و متعاقب آن در سال 67 مجمع روحانیون از جامعەی روحانیت جدا گردید و پس از پایان جنگ در سال 68 با فوت رهبری، آیتالله خامنەای به عنوان رهبر برگزیده شد. در همین زمان انتخابات دور پنجم ریاست جمهوری فرا رسید و علی اکبر هاشمی رفسنجانی که قبلا ریاست مجلس را به عهده داشت وارد عرصه شد و در یک رقابت سرد با عباس شیبانی به کاخ ریاست جمهوری راه یافت. آقای رفسنجانی در دور ششم انتخابات نیز یک رقابت بیدرد سر با دکتر توکلی داشت که دوباره برنده شد.[11]
اما با پایان گرفتن دورەی ششم ریاست جمهوری و عدم تمدید به سه دوره، ائتلاف 18 گروهی درون نظام که از دور چهارم مجلس به بعد و با رد صلاحیت گستردەی کاندیداهایشان از عرصەی سیاسی کنار گذاشته شده بودند. زیر چترحمایتی هاشمی رفسنجانی، با معرفی سید محمد خاتمی (وزیر فرهنگ و ارشاد سابق) به عنوان کاندیدا، توانستند با کسب بیش از بیست میلیون رای در برابر هفت میلیون رای ناطق نوری کاندیدای شاخص اصولگرایان، ریاست جمهوری را به دست آوردند . دوم خردادیها غایت برنامه های خویش را تحکیم و گسترش نهادهای دمکراتیک عنوان کرده و برای تحقق آن اهداف اقداماتی را انجام دادند . آنها در تلاش برای گذار از یک جامعه ی با ساختار منولوگ به یک وضعیت سیاسی متکثر ، سعی کردند ، با تقویت جامعه مدنی از طریق تحدید دخالت دولت در گروههای اجتماعی غیر دولتی و تلاش برای گذار از مشارکت توده ای به مدنی در کنار اجرایی کردن بعضی اصول تعطیل شده ی قانون اساسی ( همچون شوراهای شهر) ، ظرفیتهای مردم سالاری نظام را گسترش بدهند . در این دروه تلاشهایی برای سازماندهی احزاب و گروەهای سیاسی مدرن شروع شد که منجر به شکلگیری دو حزب مشارکت و همبستگی گردید. در این دوره گروه دوم خردادی در صدد احیای جمهوریت نظام و شکل دادن به ساختار دولت مستقل از حاکمیت به صورت کاهش خصلت ایدئولوژیک نظام ، تشکیل هیئت نظارت بر اجرای قانون اساسی توسط رئیس جمهور و کاهش تحدید ساختاری به صورت تلاش برای کاهش میزان رد صلاحیتها بود . پایان دو دوره ریاست جمهوری اصلاح طلبان بدون شک پایان فضای تنفس جامعه مدنی و اندک فضای باز سیاسی بود . زیرا از مجلس هفتم به بعد و به دنبال استعفای تعداد کثیری از نمایندگان اصلاح طلب در پایان عمر مجلس ششم در اعتراض به رد صلاحیتهای گسترده اصلاح طلبان ، اصولگرایان زیر چتر معنوی رهبری و با در دست داشتن نهادهای انتصابی و بسیار قوی نظیر شورای نگهبان ، مجمع تشخیص مصلحت توانستند دوباره قوای انتخابی را به طور کامل زیر سیطره خویش در بیاورند به طوریکه ابتدا شورای شهر تهران را در دور دوم در اختیار گرفتند و در انتخابات مجلس هفتم با اکثریت مطلق وارد عرصه شده و در انتخابات نهم ریاست جمهوری با به عرصه آوردن محمود احمدی نژاد و حمایت از آن از طریق ائتلاف آبادگران با همراهی هیأتهای مؤتلفه جامعه روحانیت مبارز ، انجمن اسلامی بازار و اصناف ، جامعه اسلامی مهندسین و تعدادی از گروههای سیاسی اصولگرا در کنار شکاف عمده در میان گروههای اصلاح طلب که به سه قسمت حامیان هاشمی رفسنجانی ، حامیان مصطفی معین و حامیان مهدی کروبی تقسیم شده بودند.همچنین استقبال سرد مردم و قهر مردم به دلیل به نوعی سرخوردگی از اصلاح طلبان و التهابات ناشی از رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان در انتخابات مجلس هفتم بر قوه مجریه نیز تسلط یافتند . در دور دهم ریاست جمهوری نیز در کنار محمود احمدی نژاد ، میر حسین موسوی ، مهدی کروبی و محسن رضایی وارد عرصه شدند . در این دوره جامعه و فضای انتخاباتی پس از انتخابات دور اول ریاست جمهوری ، بار دیگر قطبی شد به طوریکه شکافی عمیق میان اصولگرایان و اصلاح طلبان ( که از قدرت کنار گذاشته شده بودند ) به وجود آمد . در این دوره تنها مهدی کروبی به عنوان دبیر کل حزب اعتماد ملی وارد عرصه شد و میرحسین موسوی هرچند مورد حمایت تعدادی از اصولگرایان و جبهه ی مشارکت ایران اسلامی بود . اما او در اصل عضو هیچ حزبی سیاسی نبود حتی محسن رضایی نیز در هیچ حزب سیاسی عضویت نداشت بلکه تنها به دلیل نفوذ زیاد آنها در نهاد حکومت مورد حمایت قرار گرفتند . هرچند اعلام نتایج ، تبعاتی آکنده از تنش را به همراه داشت و نشان داد که به دلیل موانع حقوقی و ساختاری نظام سیاسی، هیچگاه دولت به عنوان قوەی مجریەی مستقل که برآیند واقعی نظام حزبی و انتخاباتی مستقل باشد، ظهور نخواهد کرد . بنابراین بعد از انقلاب و به غیر از تنها دور اول انتخابات به دلیل شکلگیری فضای یکدست سیاسی و منولوگ بودن حاکمیت،نه تنها احزاب سیاسی و نظام انتخاباتی مستقل شکل نگرفت، بلکه دولت نیز به عنوان محصول جامعەی مدنی و مشارکت آزاد و آگاهانەجامعه ظهور نکرد .
به عبارتی دیگر احزاب سیاسی معلول مدرنیته سیاسی،استقرار نظام مردم سالار،حکومت پارلمانی و انتخابات آزاد بود. اما در ایران به دلایل اجتماعی،سیاسی،اقتصادی و عدم شکل گیری جامعه مدنی و درنتیجه فقدان یک نظام مردم سالار احزاب به صورت گروههای سازمان یافته و اپوزیسیون خارج از حاکمیت و به صورت معارض برای مبارزه با اقتدار طلبی و وادارکردن حکومت برای استقرار دمکراسی در ایران شکل گرفتند.به عبارتی دیگر احزاب سیاسی در ایران بر خلاف غرب ترجمان وضعیت و نیروههای تحول یافته اجتماعی نبود .
فرایندهای دمکراتیزاسیون در ایران
دمکراتیزاسیون فرایند تغییرات سیاسی در جهت دمکراتیک سازی رژیم اقتدارگرا می باشد. این فرایند مستلزم گذار از سه مرحله می باشد که عبارتند، از:
1_ شکست رژیم اقتادر گرا : که متضمن فروپاشی ساختارهای رژیم اقتدارگرا است.
2_گذار دمکراتیک :که شامل تغییر و حرکت از ساختاری اقتدارگرا و حرکت به سوی ساختاری غیر اقتداری و جدید می باشد.
3_تحکیم دمکراتیک: این مرحله زمانی روی می دهد،که ساختار ها و نهادهای جدید سیاسی مستقر گشته، و از قواعد بازی دمکراتیک پیروی کنند.
بر اساسی تئوری دمکراسی نظام سیاسی زمانی دمکراتیک است، که در آن حاکمان به وسیله مردم و در چهارچوب انتخاباتی آزاد و رقابتی انتخاب شده و در مقابل مردم پاسخگو باشند. به بعارتی دیگر حکومت دمکراتیک حکومتی است، که از نظر معرفت شناختی مبتنی بر حاکمیت ملت ، از نظر انسان شناختی مبتنی بر حفظ حقوق بشر شامل به رمست شناختن آزادیهای سیاسی و مدنی نظیر حق تشکیل احزاب سیاسی و گروههای صنفی ، آزادی بیان و عقیده باشد.[12]
الف: فرایند اول
اولین فرایند و واقعه برای دمکراتیک سازی ایران انقلاب مشروطیت بود. این روند خود محصول دو حرکت عمده بود، اولین حرکت در جهت تغییر وضع موجود را عباس میرزا شروع کرد،و نخستین گروه از دانشجویان ایران را برای تحصیل در حوزهای نظامی ، مهندسی ، اسلحه سازی و... به اروپا اعزام کرد. دومین حرکت را امیر کبیر انجام داد، او کارخانه های اسلحه سازی، مس، سرب و کاغذ سازی را در ایران به راه انداخت و نخستین روزنامه رسمی کشور را نیز با نام وقایع اتفاقیه منتشرنمود. همچنین در جهت نوسازی آموزشی در ایران مدرسه دارالفنون را ایجاد کرد. این وضعیت منجر به شکل گیری و ظهور قشربندی جدیدی در متن اجتماعی ایران شد، و زمینه ظهور روشنفکران را فراهم نمود. که همین افراد گفتمان سیاسی جدیدی را در ایران رواج دادند.و به دلیل ناکارآمدی حاکمان قاجاری زمینه مناسبی برای طرح گفتمان مشروطیت در این دوره فراهم گردید. که با کودتای سدضیاء الدین در 1299 رسما عمر واقعی آن به پایان رسید.
ب: فرایند دوم
فرایند دمکراتیزاسیون برای بار دوم با فاصله زمانی حدودا سی و دو سه ساله (پس از کودتای سید ضیاء)و به دنبال تبعید رضا شاه از ایران و ضعف قدرت مظلق دستگاه سلطنت در ایران از اواخر دهه بیست و تا کودتای بیست و هشت مرداد در قالب نهضت دمکراتیک ملی تکرار شد. در واقع محققان بر این عقیده هستند، که نهضت دمکراتیک ملی منتج از مجموعه ای عوامل بود، که زمینه بازتولید استبداد را در ایران فراهم نمود، که عبارتناز: قرارداد 1919 میان انگلیس و ایران،کودتای سید ضیاء ، تغییر سلطنت از قاجاریه به پهلوی،تاسیس مجلس سنا توسط محمد رضا شاه که نصف اعضایش را شاه انتخاب می کرد، رای دادن به طرح اختیار شاه برای انحلال مجلس هر زمان که بخواهد. به طور کلی با روی کارآمدن رضا شاه ، فعالیت احزاب سیاسی متوقف و مخالفان سرکوب گشته و نظام مشروطه پارلمانی از مسیر واقعی خود منحرف گردید. همچنین در بهمن 1327 و به دنبال سوء قصد به جان محمد رضا شاه بار دیگر حکومت نظامی برقرار و مخالفان سرکوی شدند.بار دیگر دمکراسی نیم بند پارلمانی با چالش مواجه شد،اما به دنبال حضور گسترده مردم و عقب نشینی شاه و صدور حکم نخست وزیری مصدق گفتمان نهضت ملی با ویژگیهایی نظیر ، تقویت دمکراسی پارلمانی ، مشروط سازی قدرت پادشاه به قانون اساسی به پیروزی رسید. این فرایند نیز با کودتای 28 مرداد به پایان رسید.
پ:فرایند سوم
سومین فرایند برای دمکراتیک سازی در سال پنجاه و هفت و در قالب استقرار نظام جمهوری روی داد. مهمترین عوامل شکل گیری فرایند سوم به صورت انقلابی فراگیر که منجر به برچیده شدن نظام سلطنت در ایران گردید، از دید محققان عبارت است از: 1- توسعه وابسته و ناموزن که با افزایش درآمدهای نفت از دهه پنجاه شتاب گرفت، به طوریکه همزمان با توسعه دانشگاههاو روند مدرنیزاسیون نهادهای مدنی و تحدید قدرت توسعه نیافت 2- بازتولید استبداد ایرانی، شامل سرکوب نیروهای سیاسی مخالف و تسلط گفتمان سنتی پاتریمونیالیسم در کنار عناصر شبه مدرنیستی، و تاسیس احزاب دولتی _ فرمایشی ، سومین فرایند با عنوان جمهوری خواهی و با ویژگیهایی نظیر ، نفی سلطنت، برقراری نظام دمکراتیک و مردم سالار، آزادی و استقلال شکل گرفت.که با از میدان بدر کردن گروههای مخالف و شکل گیری فضای منولوگ متوقف شد.
ت:فرایند چهارم
چهارمین فرایند دمکراتیزاسیون در دوره جمهوری و با شعار اصلاحات سیاسی به منظور ایجاد فضا باز سیاسی و با عنوان ترمیدور انقلاب در دوم خرداد شروع شد. محققا ن مجموعه عواملی را به عنوان بستر شکل گیری دوم خرداد ذکر کرده اند، که عبارتند از، 1- تغییر قانون اساسی در سال 68 2- نوسازی ،که با پایان گرفتن جنگ و همزمان با شروع اولین دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی شروع شد. 3- سرکوب ساختاری، که به صورت تصفیه و رد صلاحیت گسترده نیروهای چپ مذهبی در ابتدای مجلس چهارم شواری اسلامی شروع شد. 4- سلطه گفتمان پاتریمونیالیسم سنتی، به صورت تداوم گفتمان قدرت سیاسی آمرانه و از بالا به پایین و تداوم جریان قدرت به صورت عمودی[13]، این مرحله نیز با به میدان آمدن آبادگران سازندگی و به میدان فرستادن دکترمحمود احمدی نژاد به عنوان کاندیدا در کنار حمایتهای برخی نهادها به بن بست رسید.
ج:فرایند پنجم
فرایند پنجم در انتخابات دهم ریاست جمهوری شکل گرفت،علل این فرایند از دید محققان عبارت است از، رشد جامعه مدنی به صورت جنبش دانشجویی، زنان و نهادهای صنفی ،که در دوره ریاست جمهوری اصلاح طلبان از سال 76 تا 84 فضایی نسبی برای شکل گیری و فعالیت آنها فراهم بود، در کنار بازگشت و گسترش قدرت دولتی به تمام عرصه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ، این فرایند در چهار چوب گفتمان مشارکت فعال و اصلاحات اساسی برای به دست گرفتن قدرت سیاسی توسط نیروهای میانه رو معتدل برای کاستن از فشار چالشهای اساسی در داخل که شامل سرکوب نیروهای مخالف و دولتی کردن گروههاو نیروهای سیاسی مستقل و تعارض میان ایران و جهان خارج (بر سر برنامه اتمی)در عرصه سیاست خارجی شروع شد. این مرحله نیز با برنده اعلام شدن رئیس جمهور دور نهم دکتر احمدی نژاد و شکلگ یری فضای تنش و تبعات پس از آن به نتیجه نرسید.
نتیجه گیری:
ساختار پاتریمونیالیستی حکومت در ایران و باز تولیداستبداد ایرانی هیچگاه زمینه پراکندگی قدرت در میان گروههای غیر حکومتی را مانند آنچه که در غرب با عنوان اشرافیت مستقل که واجد مصونیت حقوقی بودند،جهت تحدید قدرت پادشاه در گذشته فراهم نکرد و چنین گروههای اصولا زمینه فعالیت و عرض اندام نیافتند. در ایران با توجه به بنیاد قبیله ای و دودمانی قدرت سیاسی ، مقام اشرافیت همواره وابسته به ایل ، قبیله و خاندان حاکم و دارای قرابت بسیار نزدیک با مرکز قدرت و تصمیم گیری سیاسی بود.[14] و در زمان حال نیز هرگز نظیر آنچکه در غرب گروهها و احزاب سیاسی مستقل نامیده می شوند، و نمایندگی مردم را در حوزه ه سیاسی بر عهده می گیرند، و مانع اساسی خودکامگی حاکمان می باشند، در ایران به وجود نیامد.
ایران به دلیل قرار گرفتن در منطقه نیمه خشک و پراکندگی جغرافیایی سکونت گاهها در مناطق تا حدودی مرطوب، نیاز به یک قدرت متمرکز جهت تقسیم آب، تهیه و توزیع منابع و امکانات غذایی برای مناطق فاقد محصول را همواره با خود داشت. در نتیجه در طول تاریخ، این روند منجر به شکل گیری فرهنگ و نگرشی پاتریمونیالیستی شده، که در آن ساخت قدرت به عنوان رابطه ای عمودی و آمرانه از بالا به پایین میان حکام و مردم فرض می شده است. شکل نهادی این این نوع از رابطه قدرت پدرسالارانه بوده ، این نوع فرهنگ در عرف سیاسی با عنوان " فرهنگ تابعیت" در نقطه مقابل فرهنگ مشارکت به عنوان یگانه مجرای پذیرفته شده برای جامعه پذیری و فرهنگ پذیری جامعه تقویت شده است.[15] در واقع محققان مجموعه ای از عوامل نظیر، عدم پیدایش تحول اساسی در ساختار نیروها و روابط تولیدی در ایران ، تداوم شیوه تولید آسیایی و در نتیجه تداوم استبداد شرقی در ایران، عدم استقلال طبقات اجتماعی، عدم پیدایی نیروهای نوساز واختلالی متناوب درفرآیند انباشت سرمایه به دلیل رواج کشاورزی معیشتی و نه تجارتی در ایران در پیدایی این فرهنگ دخیل می دانند.[16]
بدون تردید دمکراتیزاسیون در ایران نیازمند تغییر در فرهنگ تابعیت، جایگزینی فرهنگ مشارکت و توسعه سیاسی به معنای گسترش مشارکت و رقابت ایدئولوژیک در عرصه زندگی بود. که این تحولات نیز خود نیازمند، پیدایش تشکیلات ، سازمانها و احزاب سیاسی بود. و همچنانکه ذکر شد، گسترش مشارکت و پیدایش احزاب و گروههای سیاسی مستقل نیازمند، تحولاتی در ساختار جامعه سنتی، پیدایی گروههای اجتماعی جدید مستقل از حکومت، تکوین افکار عمومی ، نوسازی اقتصادی به صورت تکویت طبقه متوسط جدید مستقل بود، و این تحولات نیز به نوبه خود شرایط لازم را برای تکوین احزاب و گسترش مشارکت سیاسی فراهم می کردند.
انقلاب مشروطه در ایران زمینه های ذهنی ایجاد ساختار نو شامل، اندیشه پیشرفت و ترقی، حاکمیت قانون ، دمکراسی و تفکیک قوا را فراهم کرد.و تا برآمدن رضا شاه در شرایطی ناآماده تلاش کرد تا زمینه های عینی شامل احزاب و گروههای سیاسی، دولت مدرن، ساختار ادرای و لشکری و آموزش مدرن را فراهم نماید. اما با ظهور رضاشاه تمام تلاشها به بن بست رسید، هر چند برآمدن پهلوی به ظاهر زمینه عینیت یافتن ساختارهای ذهنی را فراهم کرد.اما این تنها یک تحقق صوری و ظاهری بود، زیرا دولتی به مراتب مستبدتر و فراگیرتر از دولت مطلقه کهن در ایران شکل گرفت.[17]
پیروزی انقلاب اسلامی منجر به اشغال قدرت توسط دو طیف از گروههای سیاسی دارای پایگاه اجتماعی متفاوت از هم گردید،یک طیف شامل قشرهای طبقه متوسط شامل، حقوقدانان ، کارمندان عالی رتبه، سرمایه داران که از احزاب و گروههای لیبرال و میانه رو حمایت می کردند، و طیف دیگر شامل ، بازاریان ، کسبه، طبقات پایین شهری که از ایدئولوژی اسلام گرایی و روحانیت بنیادگرا حمایت می کردند. این منازعه با پیروزی بلوک بنیادگرایی اسلامی و حذف رقیب به طور کلی از حوزه قدرت سیاسی خاتمه یافت، که منجر به حذف احزاب سیاسی مستقل و در نهایت برچیده شدن نظام حزبی و حاکم شدن الگوی مشارکت توده ای و حکومتی پوپولیستی گردید. [18]
در واقع در این دوره نیز نگرش سنتی به حکومت و قدرت سیاسی به صورت الگوی پاتریمونیالیستی حکومت، منجر به حذف احزاب و گروههای سیاسی از عرصه فعالیتهای سیاسی و در ادامه مانع اساسی در شکل گیری گروههای مستقل گردید.در واقع فرهنگ سیاسی آمریت _ تابعیت به عنوان ایدئولوژی رسمی حاکمیت در ایران از موانع اصلی گسترش مشارکت و رقابت سیاسی که از زمینه های اصلی ظهور احزاب سیاسی می باشند، است. بر اساس این فرهنگ، حاکم موجودی بی همتا و دارای قداست و مشروعیت ماواریی است. بنابراین اعتراض به حاکمیت در واقع گناه شمرده می شود.
در نتیجه حاکم بودن این فرهنگ و بازتولید مداوم اقتدارگرایی و استبداد در ایران عاملی اساسی در عدم موفقیت هرگونه فرایند و تلاش برای دمکراتیزاسیون در ایران بوده.
1_ اتحادیه ، منصوره : احزاب سیاسی در مجلس سوم ، نشر تاریخ ایران ، چاپ اول 1371
2_ ازغندی،علیرضا، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1320-1357 )،تهران: سمت، 1382
3_ بشیریه ، حسین، آموزش دانش سیاسی،چاپ هشتم،تهران: موسسه پژوهشی نگاه معاصر،1386
4_ بشیریه،حسین، عقل در سیاست، چاپ دوم ،تهران:موسسه پژوهشی نگاه معاصر،1386
5_ بشیریه،حسین،دیباچه ای بر جامعه شناسی سیاسی ایران( دوره جمهوری اسلامی)،چاپ چهارم،تهران:موسسه پژوهشی نگاه معاصر،1385
6_ بشیریه ، حسین ، موانع توسعه سیاسی در ایران ،چاپ پنجم، تهران ، گام نو ،1384
7_ رحمانی، تقی، موانع ساختار استقرار دمکراسی در ایران، تهران: نشر سرایی،1382
8_ ساعی، علی، دمکراتیزاسیون در ایران(1382 1285)، چاپ اول، تهران: آگاه، 1386
9_ عالم، عبدالرحمان، بنیادهای علم سیاست،چاپ چهاردهم، تهران ، نی ، 1385
10_ نوذری، حسینعلی: احزاب سیاسی ونظام های حزبی، نشر گستره 1381
مطبوعات
1_ همشهری ماه، شماره 3، خرداد 1380