شاهو حسینی
طرح مساله: تحول در ساختار نظام بین الملل، چه تاثیری بر خاورمیانه داشته و چه تاثیری بر تحولات آینده خواهد داشت؟
مقدمه: محدودەی جغرافیایی که امروزه با نام خاورمیانه شناخته میشود، منطقەای است که سرزمینهای میان دریای مدیترانه و خلیج فارس را در بر میگیرد. در واقع خاورمیانه بخشی از آفریقا-اوراسیا یا به طورخاص آسیا شمرده میشود و در بعضی موارد جزئی از آفریقای شمالی را در برمیگیرد، که گروەهای فرهنگی و نژادی گوناگونی از قبیل فرهنگهای عربی، ترکی، بربرها، بلوچی، ايرانی، کردی، اسرائیلی و آشوری را در بر می گیرد. زبانهای اصلی این منطقه عبارت است از: عربی، ترکی، فارسی، کردی، بلوچی عبری و زبان آشوری. بسیاری از تعریفهای خاورمیانه - چه در کتابهای مرجع و چه در اصطلاح عامیانه - آن را ناحیەای در جنوب غربی آسیا و دربرگیرنده کشورهای بین ایران و مصر معرفی میکنند. با اینکه بخش بیشتر کشور مصر (به جز صحرای سینا) در آفریقای شمالی واقع شده ولی آن را جزو خاور میانه میدانند. خاورمیانه از میانه قرن بیستم، مرکز توجه جهانی و شاید حساسترین منطقه جهان از نظر استراتژیکی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بودە و مکان کشمکشهای دراز مدت اعراب و اسرائیل است. خاورمیانه از مناطقی است که به دلیل برخورداری از ذخایر عظیم نفت و گاز، یک منبع انرژی برای جهان به شمار می رود.
اهمیت خاورمیانه: ژئوپلتیک خاورمیانه همواره در تحولات سیاسی و اتخاذ استراتژی از طرف قدرتهای جهانی از نقش و اهمیت فراوانی برخوردار بوده است. این منطقه به لحاظ استراتژیکی و ژئواستراتژیکی، در استراتژی قدرتهای جهانی از سدەهای گذشته اهمیت داشته. پرتغال از خاورمیانه به عنوان منطقەای حیاتی برای دسترسی به مروارید خلیج فارس، منسوجات هند و ادویه جنوب شرق آسیا استفاده میکرد اما این منطقه با کشف چاههای نفت به منطقەای حیاتی برای انگلستان تبدیل شد. همچنین پس از پایان جنگ جهانی دوم برای شوروی سابق و به ویژه برای ایالات متحده آمریکا در دهەهای گذشته اهمیت آن امری بدیهی و آشکار بوده.از این رو دولتهای قدرتمند در گذشته، و امروز نیز آمریکا، برای سیطره بر خاورمیانه همواره تلاشهای گوناگونی انجام دادەاند. در واقع خاورمیانه یک منطقه استراتژیک برای قدرتهای جهانی و دريای مديترانه، دریای سرخ و خليج فارس کانون رقابت دو قدرت برتر جهان در اواسط قرن بيستم بوده است. منطقه خاورميانه در دوران تسلط انگلستان بر جهان که تا سال 1971 ادامه داشت، از مهمترين مناطق تحت سلطه آن کشور به شمار میرفت. خاورميانه از نظر انگلستان تنها راه دسترسی به هندوستان بود که میتوانست توسط رقيبان اروپايی مورد استفاده قرار گيرد. قدرتهای برتر جهان مانند انگلستان و امريکا، پس از ظهور انقلاب کمونيستی در سرزمين روسيه همواره در صدد بودند تا از توسعه و گسترش اين انقلاب ضد سرمايه داری به ساير نقاط جهان جلوگيری کنند. اين کشورها پس از اينکه پيمان آتلانتيک شمالی (ناتو) را در اروپا تشکيل دادند، سعی کردند در خاورميانه و خاوردور نيز چنين پيمانهايی جهت جلوگيری از نفوذ شوروی (سابق) به وجود بياورند. پيمان بغداد که بعدها تبديل به پيمان (سنتو) شد، از پيمانهايی بود که به منظور جلوگيری از دست اندازی شوروی (سابق) به نقاط مرکزی خاورميانه منعقد شده بود. از نظر ژئواستراتژیک خاورمیانه محل اتصال سه قاره مهم آسیا، آفریقا و اروپاست، که در بخش آسیایی آن خلیج فارس به عنوان بزرگترین کانون ترانزیت انرژی جهان، تنگه های بسفر و داردانل به عنوان محل اتصال خاورمیانه با اروپا و کانال سوئز، به عنوان محل تلاقی خاورمیانه با آفریقا از اهمیتی ژئواکونومیکی هم برخوردارند. در واقع می توان مدعی شد که خاورمیانه یک منطقه ژئواکونومیک هست، هم به دلیل تامین بخش عظیمی از انرژی جهان در بخش نفت و گاز، و هم به علت کانون اتصال بخشهایی از جهان با کشورهای صنعتی جنوب شرق آسیا.
ساختار نظام بین الملل و خاورمیانه: به نظر میرسد قدرت در نظام بين الملل، یعنی میزان نفوذ و تاثیر گذاری بر تحولات، عاملی مهم در تمايز میان دولتها است. بنابراین نظام بينالملل، ساختاری متشکل از سلسله مراتب قدرتها است. قدرت و مکانيسم توزيع آن، موجب تحول موقعيت بازيگران میشود که نتيجه آن تحول در نظام بينالملل است. به عبارت بهتر کيفيت توزيع قدرت، نوع ساختار نظام بينالملل را مشخص مینماید. در نظام بينالملل چگونگي توزيع توانمنديها در ميان واحدها، عامل تمايز دولتهاست. همين توزيع است که مشخص ميکند هر يک از واحدها چه جايگاهي دارند. اگر توزيع توانمنديها ميان دو بازيگر باشد نظام دو قطبي و اگر قدرتهاي بزرگ متعددي وجود داشته باشند، نظام چند قطبي است. بدون تردید عوامل سخت افزاري و نرم افزاري در دو عرصه داخلي و خارجي منزلت قدرتي يک دولت را در نظام بينالملل مشخص مينمايد. در گذشته ساختار نظامي- سياسي (سختافزاری) در تعيين منزلت کشورها در نظام بينالملل بسيار تاثیر گذار بود. سپس ساختار اقتصادي- تکنولوژيک و ساختار فرهنگي- ارتباطي نقش فزاينده يافت. هر يک از اين تحولات، بعدي از نقش و منزلت بازيگران را نشان ميدهد. مثلاً توانمندي بازيگران از زاويه سياسي- نظاميبه پنج دسته ابر قدرت، قدرت بزرگ، قدرت متوسط، قدرت کوچک و ريز قدرت تقسيم ميشوند. توانمندي و حوزه فعاليت هر يک از اين قدرتها متفاوت است. بسته به تعداد ابزار قدرتي که بازيگران دارند، هر يک ميتوانند به قدرت چند بعدي يا تک بعدي تقسيم شوند، ابر قدرتها توان تغيير در ساختار نظام بينالملل را به طور مطلق دارا هستند. گستره دسترسي به قدرت آنها جهاني است. در واقع می توان مدعی شد که ساختار نظام بین الملل برآیند اراده ابرقدرتهاست، آنها همه ابعاد قدرت نظامي، سياسي، اقتصادي، تکنولوژيک و فرهنگي را به طور نسبي دارا می باشند، و در عرصه بينالمللي مقدورات آنها زياد و محذورات شان کم است. بنابراین همواره در تلاش برای حفظ جایگاه خویش در صدد شکل دادن به نظمهای منطقه ای و فرامنطقه ای هستند، با توجه به ویژگیهای خاورمیانه، قدرتهای جهانی همواره در صدد شکل دادن به نظم در این منطقه بر اساس اهداف و سیاست های کلان خود بوده و هستند. اهمیت بررسی نظام بین الملل در واقع در این است که در صدد توضیح و حل کردن چالشها و بحرانهای بین المللی یا سامان دادن به آن در پرتو مسالهء نظم است. (1)
تاثیر ساختار نظام بین الملل بر خاورمیانه: بدون تردید ژئوپلتیک کنونی خاورمیانه با ویژگیهای موجود به صورت ظهور حکومتهایی با ایدئولوژیهای متعارض و رقیب بیشتر متاثر از ساختار نظام بین الملل با ماهیت موازنه قوای دو قطبی است. این نوع از موازنه قوا پس از پایان جنگ سرد و افول قدرتهای درجه اول پس از جنگ جهانی اول به مرتبه ای پایین تر نظیر بریتانیا و فرانسه، آلمان، ژاپن، ایتالیا وصعود قدرتی درجه دوم همچون روسیه به مرتبه ای بالاتر به شکل یک ابر قدرت شکل واضح و مشخصی به خود گرفت، و با گسترش تسلیحات اتمی و دیگر تجهیزات استراتژیک نظامی، جهان عملا به دو قطب کاملا متعارض شرق با رهبری شوروی سابق و غرب با رهبری آمریکا تقسیم شد. در این میان مبارزه دو ابر قدرت به جای رویارویی نظامی و مستقیم به صورت رقابت برای نفوذ در مناطق گوناگون جهان و تقویت صف دوستان در برابر رقیب تداوم پیدا نمود. یکی از مناطقی که برای دو ابر قدرت بسیار حیاتی بود، خاورمیانه بود لذا هر کدام به نوبه خود در صدد تاثیر گذاری بر دولتهای منطقه و شکل دادن به نظمی در خاورمیانه مطابق اهداف و استراتژیهای خود بودند. شوروی با نفوذ بر کشورهایی نظیر عراق پس از سقوط نظام پادشاهی، مصر پس از کودتای افسران آزاد، سوریه پس از کودتای نظامیان، و اشغال مستقیم افغانستان در صدد تحقق اهداف خود بود. آمریکا هم با نفوذ بر کشورهای عربی نفت خیز حاشیه خلیج فارس، نفوذ در ایران و تقویت اسرائیل در صدد تحقق اهداف خود بود. ناگفته نماند که بسیاری از کشورهای امروزی خاورمیانه در جریان همین رقابتهای دو ابر قدرت به صورت کشورهایی مستقل شکل گرفتند.همچنین ماهیت دیکتاتوریهای منطقه نیز به نوعی برآمده از رقابت این دو ابر قدرت در منطقه بود، بنابراین خاورمیانه امروزی تا پیش از شروع بحرانهای سال 2011 در کشورهای عربی با تمام ویژگیهایش محصول ساختار نظام بین الملل دوره جنگ سرد بود، اما در اواخر دهه 80 میلادی حکومت شوروی عملا دچار اضمحلال شد، و متعاقب آن دیوار برلین در سال 1989 فرو ریخت.
بنابراین سیستم موازنه دو قطبی عملا از میان برداشته شد. این تحول در ساختار نظام بین الملل عملا تحولاتی را نه تنها درساختار حکومتهای دیکتاتوری به وجود آورد که تحولاتی هم در ساختار نظم منطقه ای ایجاد نمود. پس لرزه های پایان جنگ سرد شاید با تاخیری بیست ساله به خاورمیانه رسید، و منجر به ایجاد تحولاتی در ساختار حکومتهای منطقه گردید، حکومت بعث عراق سقوط نمود، مصر دچار انقلاب از پایین شد، سوریه دامنگیر جنگی خونین و داخلی شده و زمزمه هایی مبنی بر دخالت نظامی ابرقدرتها به گوش میرسد.به این ترتیب به نظر می رسد خاورمیانه آبستن تحولاتی چشمگیر است؛ تحولاتی که میتواند تحول در چهار سطح را به دنبال داشته باشد:
سطح اول: تحول در مرزهای جغرافیایی کشورهای منطقه
سطح دوم: تحول در نظام سیاسی به صورت گذار به دمکراسی
سطح سوم: افول برخی قدرتهای منطقه ای و ظهور قدرتهای منطقه ای دیگر
سطح چهارم : ظهور نظم منطقه ای جدیدی منطبق با تحولات سه سطح بالا