#سەیدی هەورامی#
$دور از رُخت$
دور از رُخَت ای قمر نشانه
خون شد ز دیدهام روانه
شب نیست که از غمت نسوزیم
تا صبح من و چراغ خانه
رازی نبود مراد دلبر
جز راز غم تو در میانه
بیرون نکند هوایت از سَر
صد مِحنت آفت زمانه
جا کرده به دل خیال قدت
چون نقش «الف» بر روی شانه
من هر نفست به خاطر آرم
آری تو مرا بیاد یا نه؟
ترسم ز غم فراق رویت
رِحلت بکنم دراین جهانه
یک روز بقا و لیک با تو
بهتر ز حیات جاودانه
از صحبت ماست نفرت، تو
اغیار گرفتهای بهانه
ناصِح کُندَم ز عشق تو مَنع
خوش نیست مرا چنین فسانه
عشق تو نمیرود ز در دل
اِلّا به فراق جسم و جانه
خوش آنکه ز عشق تو سرآید
«صیدی» به سرود عاشقانه
[1]