نام و نشانی کتاب: خانه عنکبوت
نام نویسندە: شیرزاد حسن
نام مترجم: آکو حسین پور
ترجمە شدە از زبان: کوردی
ناشر یا (انتشارات): کتاب کوله پشتی
$درباره کتاب$
کتاب خانه عنکبوت دربردارندهی دو داستان کوتاه کوردی از شیرزاد حسن است که در آنها به موضوعات متفاوت و چالش برانگیزی میپردازد.
داستان کوتاه خانه عنکبوت سرگذشت مردی را به تصویر میکشد که مادربزرگش از کودکی او را میترساند و همین مسئله منجر به آشفتگی زندگیاش در بزرگسالی شده است.
داستان کوتاه با من تو دماغی حرف بزن سرگذشت سه پسر جوان و پیرمردی قصاب را به تصویر میکشد. پیرمردی که به خاطر شدت عشقی که به زنها دارد از مرگ میترسد. او مدام در هراس است که بعد از مرگش این همه زن زیبا در این دنیا باقی میماند که دیگر کسی به فکرشان نیست! با اینکه او یک قصاب سیبیل کلفت است اما هیچکس به اندازه او دلش برای زیبایی نمیلرزد.
$برشی از کتاب$
در خوابهای من تابستان بارانی است، زمستان آفتابی و سوزان، بهارم برگریزان و پاییزم پر از نرگس...
مثل پرندهای آزاد میان بوهای لذتبخش و شهوتانگیز پرواز میکنم. بویی من را به دست بویی دیگر میدهد و رنگی من را به دست رنگی دیگر...
در خوابهای من پرنده، درخت، آب و باد حکایتهای خودشان را دارند. هر کدام به زبان خودشان داستان عشق و همآغوشیشان با درخت، آب، ماهی، باد و کوه را برایم میگویند...
در خوابهایم فقط زیبایی و آرامش و لذت نیست، نه... گاهی اوقات خوابهایم مالامال از وحشت است. از کودکیام تا لحظه اکنون، هزاران بار این خواب را دیدهام که تعقیبم میکنند، زخمی میشوم و میمیرم. گاهی هم خودم را وسط میدانی روی یک سکوی بلند میبینم. تمام اهالی شهر به من خیره ماندهاند و منتظرم که محاکمهام کنند. به چه جرمی؟ نمیدانم! شبهای زیادی خواب دیدهام که از طناب دار آویزانم ولی خفه نمیشوم. خودم هم وسط جمعیت ایستادهام و لگدپرانی خودم را بین زمین و آسمان نگاه میکنم.
از یادآوری بعضی خوابهایم که پُر میشوند از مار و عقرب و جمجمهٔ آدمهای بیچشم و دهان و گوش، به خودم میلرزم.
[1]