می رسد گر شوی تو دور از ما
تا سمک اشک و آه تا به سما
دل به کویت چنان شده است اسیر
ابدا ليس يرفع القدما
دیده جویای خاک درگه تست
ترب اقدامكم يزيل عمی
بی جمال تو گر روم به بهشت
لا اری الروح بل اری الما
دم به دم در فراقت ای همدم
تمزج العين بالدموع دما
دل هدف پیش تیر غمزه تست
لحظ عينيك لورمی كرما
خالد از عشق تو چه چاره کند؟
خالق العرش بالهوی حكما
#مەولانا خالیدی نەقشبەندی# [1]